توضیحات
زمینه روان شناسی اتکینسون و هیلگارد جلد اول
در کتاب حاضر میخوانیم روان شناسی و فلسفه به هم پیوند خوردهاند. میتوان ریشههای روانشناسی را در گفتههای فلاسفهی یونان باستان پیدا کرد. این فلاسفهی مشهور عبارتند از سقراط، افلاطون، ارسطو. آنها از خود می پرسند، هشیاری چیست؟ آیا انسانها ذاتا منطقی هستند یا غیر منطقی؟ آیا چیزی به نام ارادهی آزاد وجود دارد؟ این سوالات و بسیاری از سوالات مشابه، بعد از گذشت بیش از ۲۵۰۰ سال، هنوز اهمیت خود را حفظ کردهاند. این سوالات به ماهیت ذهن و فرآیندهای ذهنی میپردازند. ذهن و فرآیندهای ذهنی، عناصر کلیدی تفکر در روانشناسی هستند.
همچنین در این کتاب سایر سوالات روانشناختی به بدن و رفتار انسان میپردازند. این سوالات نیز ریشه در گفتههای دانشمندان قدیمی دارند. بقراط، که پدر طب محسوس میشود، تقریبا همزمان با سقراط زندگی میکرد. او به شدت فیزیولوژی را دوست داشت. فیزیولوژی عبارت است از مطالعهی عملکرد موجودات زنده و اجزای آنها. او، دربارهی نحوهی احاطهی مغز بر اندامهای مختلف، چیزهای زیاد و مهمی مشاهده کرد. این مشاهدات، زمینه را، برای رویکرد فیزیولوژیک در روان شناسی، فراهم میآوردند.
کلمهی روانشناسی، ترجمهی کلمهی پسیکولوژی است. پسیکولوژی از دو کلمه تشکیل شده است: پسیک و لوگوس. پسیک از کلمهی یونانی به معنای نفس، روح یا به طور کلی ذهن است. لوگوس در معنای دانش و مطالعه به کار میرود، مثل سایر لوژیها! در افسانههای یونان، روان را به شکل پروانه نشان میدادند. این پروانه زن اروس، خدای عشق، شد. در افسانههای یونانی، اروس همان کیوپید در افسانههای رومی است.
به این ترتیب، از ابتدا، روان شناسی یا پسیکولوژی را مطالعهی ذهن یا روان تعریف کردهاند. توجه داشته باشید که یونانیها ابتدا دربارهی روان صحبت میکردند اما بعد اسم آن را به ذهن تغییر دادند. بنابراین روان و ذهن مترادف هستند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.